در عقاید اسلامی، غلو، شرک، جبر، تفویض، تشبیه و سایر عقاید افراطی جایی ندارد و این در حالی است که مسلمانان از زمان امام باقر علیه السلام از میدان جنگ و لشگرکشی با دشمنان متوجه فتح دروازههای علم و فرهنگ شدند. افکار جبریه که به اشاعره نسبت داده میشود و جبرگرایی و ارجاء که به وسیله بنیامیه برای توجیه حکومت خود به وجود آمده بود از جمله افکار افراطی آن زمان بود. در این میان برخی شیعیان که در عشق اهلبیت افکار افراطی داشتند، نیز با برخورد شدید امامان معصوم علیهمالسلام مواجه میشدند.
«گروهی از بنیهاشم و سایر شیعیان خدمت امام باقر علیه السلام رسیدند. امام به آنها فرمودند: بپرهیزید از شیعیان غالی آل محمد و میانه روی پیشه کنید که زیادهروها و غلات به شما برگردند و عقب مانده و تالی نیز به شما برسد. عرض کردند: غالی کیست؟ فرمود: کسی است که درباره ما مقامی معتقد است که ما خود آن مقام را برای خویش قائل نیستیم. گفتند: عقب مانده و تالی کیست؟ فرمود: کسی است که به دنبال خیر و نیکی است و این پیگیری او موجب افزایش خیر برایش میشود. قسم به خدا بین ما و خداوند قرابتی نیست و نه ما به خدا حجتی داریم و نمیتوان به خدا نزدیک شد مگر با اطاعت. هر کس از شما مطیع خدا باشد و عمل به دستور او نماید ولایت ما برایش سودمند است و هر کس معصیت خدا را نماید ولایت ما او را سودی نخواهد بخشید
در زمان امام باقر علیه السلام رومیان بر سکههای خود نقش صلیب را حک کرده بودند و به سبب رواج این سکهها میان مسلمانان عقاید مسیحیت و تثلیث رواج یافته بود. هنگامی که عبدالملک خلیفه اموی کوشید تا علامات مسیحیان را از روی سکهها محو کند، امپراطور رم تهدید کرد که در این صورت دستور خواهد داد، رومیان بر روی سکهها دشنام بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را حک نمایند. عبدالملک از امام باقر علیه السلام یاری خواست. امام با آشنا کردن مسلمانان به صنعت ضرب سکه و روش تهیه آن جامعه اسلامی را از سکههای رمی بینیاز کرد.
ملاحظه میکنید که ایشان حتی در برخورد با غاصبان، در حق امامت نیز رعایت میانهروی را مینمودند و مصلحت جامعه اسلامی را بر حق مسلم خویش مقدم میداشتند.
امام علیه السلام میفرمودند: «مومن نسبت به خداوند نه وصل است و نه قطع است.»
نه وصل است که خدا باشد و نه از او قطع است که غیر خدا و از او جدا باشد. و هر چه قضای الهی باشد خیر مومن در آن است.
ایشان همواره مومنان را سفارش مینمودند که تمام امور را با ملاک الهی بسنجند و در هر مورد رضای الهی را در نظر بگیرد. چرا که اگر انسان هر مسئلهای را با عقل خویش بر اساس خوبی و بدی آن بسنجد به خطا رفته و از دامنه اعتدال خارج میگردد.
ایشان میفرمودند: «اگر بر تو ظلم کردند، تو ظلم نکن. اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن. و اگر از تو تعریف کردند، خوشحال نشو. اگر از تو بدگویی کردند، ناراحت نشو. دقت کن در مورد حرفی که دربارهات گفتهاند. اگر آنچه گفتهاند، در خود مییابی خشم تو بر یک واقعیت موجب افتادنت از نظر خدا میشود که این بزرگتر است از ترسی که از افتادن از چشم مردم داری. و اگر خلاف گفته آنها هستی ثوابی به دست آوردهای، بدون آن که در کسب این ثواب بدن خود را به رنج بیاندازی. کسانی که وقتی خشمگین میشوند ستم نمیکنند و وقتی خوشحالند، اسراف و زیادهروی ندارند باعث برکت برای اطرافیانند.
و نیز فرمودهاند: «سه چیز است که در هر شخصی باشد، ایمان به خدا در او کامل است:
۱- کسی که وقتی خشنود است این خشنودی او را داخل کار باطل نکند.
۲- وقتی خشم گرفت، خشمش او را از حق خارج ننماید.
۳- وقتی قدرت یافت، بیشتر از حق خود برندارد.»